آناهید جونمآناهید جونم، تا این لحظه: 11 سال و 10 ماه و 16 روز سن داره

آناهید ... ایزدبانوی آبها

جشن دندونی دقیقه نودی آناهید جونم

روز یکشنبه 22 بهمن قرار شد مامان جون آش دندونی واسه آناهید بپزه و براش بیاره از اونجایی که تا آخرین لحظات بعداز ظهر شنبه هنوز قطعی نبود که مامان جون اینا بیان خونه ما یا ما بریم دیدن اونها متاسفانه من نتونستم تدارک مهمونی مفصل و از پیش برنامه ریزی شده ای رو ببینم همه چیز خیلی سریع اتفاق افتاد صبح روز یکشنبه در حالیکه در تدارک تهیه لازانیای معروف سرآشپز سمیرا   بودم یهو تصمیم گرفتم برم و واسه شب کیک بخرم ... ایکاش زودتر تصمیم میگرفتم و کیک شکل دندون سفارش میدادم یا حداقل یه کیک سفید رنگ پیدا میکردم اما تنها گزینه ام همین بود و فقط روی کیک رو دادم توی شیرینی فروشی نوشت و مثلا شکل دندون کشید       یه تیر و چ...
24 بهمن 1391

اولین دندون آناهید

روز چهارشنبه 18 بهمن بود که من احساس کردم لثه پایین آناهید کمی تیز شده و حدس زدم شاید داره دندون در میاره و گویا حدسم درست بود و صبح روز پنجشنبه 19 بهمن نوک دندون آناهید بیرون زد و بالاخره آناهید بی دندون صاحب دو تا مروارید کوچولوی ناز شد ....  در سن 7 ماه و 19 روزگی ... بعدش مامانی برای آناهید سفره دندونی انداخت   تو این سفره از همه نوع وسیله میذارن و میگن  بچه هر کدوم رو که برداره در آینده شغلش میشه همون     و اما نکته مهم این سفره اینه که همین سفره وقتی بابا کوچک بود براش پهن شده بوده و بابا امیر مداد برداشته بوده و قرار بوده احتمالا نویسنده بشه ولی مهندس کامپیوتر از آب دراومده   و این هم ...
24 بهمن 1391

چند تا عکس .....

بالاخره آناهید سارافونی رو که من براش بافته بودم رو پوشید و به جهت رعایت قانون کپی رایت بگم که طرح اصلی این سارافون متعلق به زندایی نسرینه بود که برای مینا بافته بود و بعد خاله سعیده برای ژینا بافت و بعد من واسه آناهید جونم بافتم        این کت و کلاه خوشگل رو زندایی لیلا واسه آناهید بافته و خیلی خوشگله ... دستش درد نکنه     و اما مجددا بامداد یک روز پنجشنبه که مثلا ما تعطیلیم و میخواهیم بخوابیم ساعت 6:38 صبح آناهید در حال تلاش برای اینکه بیرون رو ببینه     و اینجا آناهید در حال تلاش برای بیرون اومدن از تختش و تعجب از دوربین    ...
24 بهمن 1391

نی نی پارتی با دوستای نی نی سایتی

سه شنبه 10 بهمن که به مناسبت ولادت حضرت رسول اکرم (ص) هم تعطیل بود با نی نی ها و  مامانای نی نی سایت که از دوران بارداری باهم دوست بودیم تو تیراژه قرار گذاشتیم ساعت 11 صبح و بابایی ما رو برد، هوا بارونی و خیلی تمیز بود. تو کافی شاپ خیلی بانمک بود یه عالمه نی نی اومده بودن و خیلی شلوغ پلوغ بود و هر کی رد میشد تعجب میکرد از اینهمه نی نی یه جا ... یه آقا با یه خانم هم که اونجا بودن دیگه نتونستن جلوی حس کنجکاویشون رو بگیرن و از من پرسیدن خانم جریان این همه بچه اینجا چیه؟   و منم داستان رو براش توضیح دادم .... خلاصه که روز پر هیاهو و هیجان انگیزی بود ... نی نی در شکل ها و رنگ ها و اندازه های مختلف ... یکی تپل، یکی سفید، یکی ...
12 بهمن 1391

اولین ها .....

اولین باری که آناهید سوار روروئک شد جمعه 15 دی 91 بود و برای بار اول سیب پخته شده خورد، البته این عکس فردای اون روز هست و شنبه 16 دی که بازم به دلیل آلودگی هوا تعطیل بود .... راستی آناهید تازه یاد گرفته عکس عموش و آرمان رو که رو یخچال ماست نشون بده همینطور عکس حضرت علی تو خونه مامانیش رو ..... توضیح اینکه اصولا در اکثر مواقع یه لنگه جوراب آناهید هم درمیاد   آناهید سوار بر روروئک   آناهید خانم هنوز خیلی خوب نمیشینه ولی اینجا یه کوچولو نشسته   دوشنبه 25 دی 91 امروز هم که پنجشنبه 12 بهمن هستش برای بار اول به آناهید یه کوچولو آب هویج دادم نوش جان کرد.   ...
12 بهمن 1391

تولد آوا جون

پنجشنبه 7 دی تولد آوا بود و رفتیم خونه دایی تورج و زندایی مهری ...   کیک تولد آوا جون   اینم یه عکس سه نفره از سه تا عسلک ما ژینا و آوا و آناهید آناهید در حال بادکنک بازی بذار ببینم موتور آوا درست کار میکنه؟؟؟؟!! تو این عکس هم آناهید خانم شیطون بلا موهای ژینا رو کنده و ژینا در حال گریه، آناهید در حال تلاش برای ادامه کار ، آوا در حال تعجب و مامان جون در حال تلاش برای مهار آناهید  ...
12 بهمن 1391

اولین شب یلدای آناهید همزمان با واکسن شش ماهگی !!!!

از اونجایی که شب یلدا میشه 30 آذر و آناهید هم 30 خرداد دنیا اومده بوده موعد واکسن شش ماهگی آناهید میشد شب یلدا که پنجشنبه بود و من چون دیگه سر کار میرفتم و میخواستم از تعطیلات آخر هفته استفاده کنم برای مراقبت های بعد از واکسن آناهید ... این بود که تصمیم گرفتیم همون 30 ام واکسن آناهید رو بزنیم که خدا رو شکر خیلی اذیت نشد فقط بعد از ظهر کمی بی تابی کرد که اون هم دلیل دیگه ای داشت ....   آناهید روز سومی بود که پی پی نکرده بود و جیغ و دادش مال اون بود که خدا خیر بده به این خانم دکتر شهرام که تلفنی مشکل ما رو حل کرد و آناهید هم راحت شد ... شب یلدا رفته بودیم خونه مامان جون و واسه باباجون هم که 27 ام تولدش بود کیک هندونه ای خریدیم ولی ا...
11 بهمن 1391

اولین سرماخوردگی آناهید

چهارشنبه 22 آذر 91 آناهید مامان برای اولین بار سرما خورد و دقیقا 4 روز مونده بود که مرخصی مامان تموم بشه و برگرده سرکار و من خیلی از این بابت ناراحت بودم  قرار بود آخر ماه بریم دکتر ولی مجبور شدیم زودتر از موعد بریم و دکتر گفت مورد خاصی فعلا نیست و میتونین واکسن 6 ماهگی رو هم هفته بعد بزنین هفته بعد هم اومد و به آخر هفته نزدیک میشدیم ولی هنوز علایم سرماخوردگی آناهید برطرف نشده بود و من نگران بودم که واکسن بزنیم یا نه دوباره شال و کلاه کردیم رفتیم پیش دکتر شهرام و خیالمون رو راحت کرد گفت خفیف هست و میشه واکسن آناهید رو بزنیم ... اینم آناهید خانم که داره میره دکتر .... نکته مهم اینه که این لباس مال سیسمونی بابا امیره   اگه بابا...
11 بهمن 1391

خوردنی های مورد علاقه آناهید

یکی از علایق آناهید خوردن نون هستش و نوعش هم مهم نیست مثلا این نون سنگکٍ که آناهید موقع صبحونه با علاقه داره میخوره .... آخه یکی نیست بگه لااقل لقمه به اندازه دهنت بردار     آناهید و نون سنگک (پنجشنبه 16 آذر 91)   دومین چیزی که آناهید علاقه داره بخوره شست پاشه     شست پام خوشمزس (پنجشنبه 23 آذر 91)   اینهم تعجب بعدش که چرا نمیذارین کارم رو بکنم   آناهید متعجب میشود   سومین چیزی که خیلی دوست داره هم خوشمزه اس هم سرگرم کننده سبزیٍ مخصوصا اگه اینجوری یهو خودشو با سرعت برسونه به سبد سبزی .... (ناگفته نمونه یه تیکه جعفری هم پرید گلوش و با کلی عملیات انتحاری ...
11 بهمن 1391
1